خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۷ مهر ۱۳۶۸

    خطبه اوّل

  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَ ئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ، "لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ"، عِبادَاللَّه اُوْصیکُمْ بتَقْوَیاللَّه وَ اتِّباعِ اَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ.

 

 در بحث عدالت اجتماعی، فصلی به طور خلاصه مورد بحث قرار گرفت؛ با تکیه بر این مطلب که اسلام دین زندگی سعادت بخش انسانها در دنیا و آخرت است. اگر بخواهیم در مورد اینکه ما ادّعا می‏کنیم اسلام برنامه زندگی است و برای دنیا و آخرت تنظیم شده است سندی بیاوریم، بهترین سند قرآن و در درجه دوّم زندگی، سنن و آداب پیامبر(ص) و پس از ایشان ائمّه بزرگوار است[t1].

 سراسر زندگی پیامبر اکرم (ص) زندگی یک انسان جدّی و علاقمند به مسائل جامعه و سرنوشت بشر و تلاشگر برای بهتر کردن زندگی خلق خدا است؛ هم قبل از بعثت و هم بعد از آن. زمانی که پیامبر اکرم به صورت یک انسان معمولی در جزیرةالعرب زندگی می‏کرد انسانی تلاشگر بود، نه انسانی گوشه‏نشین و زاهد خانه نشین. در آن زمان رسم بود که بزرگان فکری و متدیّنین خودشان را از صحنه مادّی کنار می‏گذاشتند، ولی پیامبر چنین نبود. در جوانی از شبانی دریغ نداشت و در هنگام کمال تاجر زبردستی بود و صادر و وارد کننده‏ای در جزیرةالعرب بود و نقش اساسی داشت. در حلّ مشکلات اقتصادی مردم با خدماتی که عرضه می‏کرد، کاملاً در بین خلق و در تلاش بود. و بعد از آنکه مسؤولیّت بعثت، رسالت و هدایت خلق خدا به دوش پیامبر افتاد، باز هم زندگی ایشان برای ایجاد جامعه جدید و اسلامی سر تا پا تلاش بود که بزرگترین تمدّن تاریخ بشریّت را در مدّت کوتاه رسالتشان توانستند بنیانگذاری کنند.

 تمدّنی که به هر گوشه آن نگاه می‏کنیم، واقع‏بینی و توجّه به فطرت و نیاز و ملاحظه اعماق وجود انسان از نظر مادّی و معنوی و همه ابعاد زندگی انسان [در آن] است. آن بعدی که در بحثهای من مورد توجّه است، ابعاد مادّی است؛ چون فرض آنهایی که درباره اسلام کج فکر می‏کنند، این است که خیال می‏کنند دین اسلام، دین آخرت و ارواح و برای تأمین زندگی جاویدان پس از مرگ است و به این دنیا توجّه ندارد. واّلا در آن بعد ما هم معارفمان بیشتر است، هم مسائل بسیار مستحکمی داریم. ولی چون روی آن نیاز به تأکید نیست، ما به این بعد می‏پردازیم که در خطبه‏های قبل گفتم پیامبر توجّه داشت و به جامعه یاد می‏داد که اگر جامعه اسلام و مسلمین فقیر و نیازمند و محتاج به دیگران باشد، سیادت اسلام از دست می‏رود و دائماً خطر بی‏حالی و بی‏تفاوتی را نسبت به زندگی گوشزد می‏کردند. نه تنها پیامبر، ائمّه هم که از لحاظ سیاسی گوشه‏نشین بودند و نمی‏گذاشتند آنها در متن جامعه حضور داشته باشند، وضعی مثل مردم داشتند.

 این حالت را از قرآن و برنامه زندگی گرفته بودند، نه اینکه چیزی باشد که مال خود آنها باشد که در آیات قرآن که برایتان تلاوت کردم، دیدید قرآن از ما خواسته و به ما تکلیف کرده که ما برای بهتر کردن زندگی مردم دنبال نقد کردن امکانات زمین باشیم. روی همین حساب و با این طرز تفکّر مسلمانان دنیا در عصر اوّل موفّق شدند قدرتی برای اسلام بسازند که دو امپراتوری عظیمی که تا آن تاریخ بر سراسر جهان حاکمیّت داشتند (امپراتوری ایران و روم) در مقابل عظمت تمدّن و دست‏آوردهای اسلام به زانو در بیایند و حاکمیّت زمین در اختیار اسلام باشد؛ آن هم در شرایطی که امکانات کشف شده دنیا و ابزار تسخیر جهان نسبت به امروز بسیار ابتدایی بود.

 این موفّقیّتی که اسلام در عصر اوّل به دست آورد و توانستند تمدّن بزرگ را به وجود بیاورند، یک چیز تصادفی نبود و ناشی از تعلیمات قرآن و تعلیمات پیامبر(ص) و راهی بود که پیامبر(ص) ترسیم کرده بود. ائمّه ما در دورانی هم که خانه‏نشین بودند و حکومتهای جابر بر جامعه حاکم بودند، به مردم تعلیم می‏دادند. اگر احساس می‏کردند روح انزوا و بی‏تفاوتی و بی‏توجّهی و عدم عنایت به زندگی مادّی مردم از طریق تفکّرات دینی به مردم می‏خواهد ضربه بزند، سخت مقاومت می‏کردند. از زندگی پیامبر(ص) و برخوردهای ایشان ما امروز مطلب زیادی داریم: در درجه اوّل تکلیف نقد کردن منابع زمین برای بهتر کردن زندگی مردم. در درجه دوّم حقّ استفاده مردم از منابع طبیعی و نعمتهای الهی و انحرافی بودن فکر تزّهد به این معنا، که در بخش زینتها و استفاده از چیزهایی که نشاط زندگی را برای انسانها تقویت می‏کند مطالبی خواهیم گفت.

 بخش سوّم که از ویژگیهای ادیان آسمانی است (تا اینجا هر مکتبی می‏تواند این حرف را داشته باشد که دارد.) و نقطه بزرگ و اساسی‏ای که در فکر اسلامی وجود دارد، این است که بعد از آنکه نقد و طبیعت تسخیر شد، در بهره‏برداری تعادل را باید حفظ کنیم. تعبیر "بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکنید." و نهی از اسراف در همان زمانی که تکلیف به استفاده از منابع طبیعی می‏شود، نقطه روشن حرکت اسلامی  و نقطه مشخّصه زندگی مادّی در دنیای اسلامی و با تفکّر اسلامی است که بهره‏گیری بدون تجاوز و اسراف و با توجّه به حقّ و نیاز دیگران می‏باشد که اینجا به بحث عدالت اجتماعی می‏رسیم.

 اگر روی این تکیه کنیم (فقط تلاش و استفاده و تقویت امور مادّی) و از عواقب امکانات و ثروت و نفوذی که به انسانها می‏دهد و طبعاً منجر به انحصارها و تبعیضها و مظالم می‏شود. - که دنیا پر است از این مظالم - غفلت کنیم، باز ما در مسیر اسلام نیستیم و اگر روی عدالت تکیه کنیم، ولی تکیه نکنیم روی اینکه مردم تکلیف دارند به عنوان مسلمان و متدیّن از منابع زمین استفاده کنند، از این طرف اسلام لنگ است. این مجموعه در نهایت بحث برای ما دست‏آورد مناسبی است.

 همان قدر که پیامبر در مورد تجاوزات و غیره حسّاس بودند، همان مقدار هم حسّاس بودند به اینکه کسانی در تکلیف نقد کردن منابع زمین و استفاده از منابع و مواهب الهی کوتاه بیایند. دو سه نمونه عرض می‏کنم که برای شناخت اسلام مفید است. وقتی این آیه نازل شد؛ "کسانی که متّقی  و اهل تقوا باشند، خداوند برای اینها از جایی که خودشان هم نمی‏دانند زندگیشان را اداره می‏کند" (و زندگیشان از طریق تقوا تأمین می‏شود که تقوا وسیله بهتر زندگی کردن است) برداشت عوامانه و ساده‏اندیشانه گروهی این شد که "بهتر است برویم دنبال عبادت." و تقوا را این گونه معنی کردند که در عبادت و دعای خود به خداوند قویتر باشیم.

 این گروه دست از کسب و کار برداشتند. خبر به پیامبر(ص) رسید که چنین کاری در مدینه دارد اتّفاق می‏افتد. پیامبر(ص) بلافاصله این گروه را خبر کردند و آوردند خدمت پیامبر (ص). فرمودند: چی شما را وادار کرد این کار را ابداع کنید؟ گفتند: یا رسول‏اللّه! خداوند متکّفل روزی ما شد و در این آیه وعده داد که زندگی ما را اداره می‏کند. ما هم دیگر دلیلی ندارد وقتمان را صرف کار و معامله کنیم که نتایجش را خداوند از راه دیگر و از جایی که نمی‏فهمیم به ما می‏دهد. پیامبر(ص) فرمودند: اشتباه کردید، این گونه نیست. اگر این کار را کنید، آن تقوا که از شما خواسته شده نیست. تقوا این هست که بروید کار کنید و در کارتان متّقی باشید، در عملتان صالح باشید. در تولید، کسب و تجارتتان صالح باشید، بروید دنبال کارهایتان. و آنها را از کارشان نهی کرد. پیامبر(ص) فرمودند: اگر این کار را کنید، خداوند دعایتان را مستجاب نخواهد کرد، بروید دنبال کار و طلب رزق از زمین خدا و منابع الهی که در اختیارتان گذاشته است. این مواظبت پیامبر مهمّ بود، یعنی پیامبر(ص) احساس کرد که این یک انحرافی است.

 اگر زمان پیامبر این اتّفاق افتاده بود و کسی جلوی اینها را نگرفته بود، امروز نمی‏شد استدلال کرد. جامعه اسلامی مسیر خودش را با همین عمل از دست می‏داد. با همین مضمون، حالا دیگر به زبانها و بیانها و در موارد مختلف پیامبر اکرم همیشه مواظب بود مردم چنین راهی را انتخاب نکنند. نه زیاد مادّی بشوند که غرق در مادّیّات بشوند و همه وجودشان پول و ثروت و تولید و تجارت باشد و نه آن گونه قرار بگیرند که بگویند اینها را بگذارید برای اهل دنیا و ما اهل آخرت چیز دیگری می‏خواهیم.

 دو مبحث لازم است مورد بحث مفصّل قرار گیرد: یکی بحث ایجاد ثروت و تولید و کار و تلاش در جامعه است و یک بحث دیگر بهره‏گیری شخصی است. در قسمت اوّل ما هیچ محدودیّتی نداریم، بلکه وقتی که برای جامعه و با توجّه به نیاز اجتماع باشد، هر قدر بیشتر باشد عبادت است و هیچ‏وقت اسلام هیچ کسی را ملامت نمی‏کند که تلاش بیشتر بکند تا جامعه اسلامی غنی‏تر شود. امّا وقتی که به بهره‏برداری شخصی و به مصرف می‏رسد، یک فصل جدیدی پیش می‏آورد. در مصرف حد و اعتدال است. اسراف اینجاست. آنجا اسراف نیست و تجاوز از حد آنجاست. این دو مطلب در ذهن خیلیها ممکن است مخلوط شود و وقتی که می‏خواهد تلاش بکند، بگوید ما را دیگر بس است. وقتی که متدیّن باشد و خیال کند تقوا و زهد معنایش این است که ما تولید کردیم و یک جایی را آباد نموده‏ایم، دیگر کافی است. نه، آن هیچ وقت کافی نیست. تا آن لحظه آخر عمر هم آدم باید برای غنی‏تر کردن جامعه اسلامی تلاش کند. البتّه آدم خودش را فراموش نمی‏کند. ممکن است برای خودش هم کار بکند، امّا اگر توجّه داشته باشد که این خدمتی که می‏کند و این تجارت و یا توزیع درستی که انجام می‏دهد در خدمت مردم و برای جامعه  و برای قوی‏تر کردن اسلام می‏باشد، کاملاً عبادت است. اگر توجّه هم نداشته باشد که کار شخصی دارد انجام می‏دهد، باز جای خودش هست. اگر در مصرف دچار اسراف و تبذیر و زیاده‏روی و مخصوصاً تضییع حقوق دیگران نشد، باز جای خودش هست. ولی درباب مصرف یک بحث جدایی دارد که ما در فصلهای عدالت اجتماعی که بحث می‏کردیم، زیاد روی آن گفتیم و آخر وقت روی آن یک نتیجه می‏گیریم.

 پیغمبر(ص) بسیار حسّاس بود که این روحیه در مردم به وجود نیاید که جامعه اسلامی فقیر باشد و خوب تشخیص می‏داد که سرمایه جامعه اسلامی پیش از هر چیز کار روی نیروی انسانی است. هر جا احساس می‏کرد که کار دارد آسیب می‏بیند، اعتبار کار دارد آسیب می‏بیند، ارزش کار کاسته می‏شود و حیثیّت یک انسان تلاشگر آسیب می‏بیند، حسّاسیّت نشان می‏داد و جلوی آن را می‏گرفت، نمی‏گذاشت این طور شود؛ گاهی با الفاظ کلّی و گاهی هم موردی. تعبیر پیامبر(ص) در مورد انسانهایی که قدرت تولید دارند این است که "خداوند دوست می‏دارد - تأکید هم می‏فرماید، قطعاً این طور است - خداوند دوست می‏دارد انسان مؤمن اهل حرفه که یک حرفه بلد است". کارگر فنّی، تکنسین، مهندس و دکتر و کسی را که یک تخصّص در تأمین جامعه دارد، خداوند دوست می‏دارد. اگر مؤمن باشد، یکی از انسانهای محبوب خداست. این نشان و مدال برای انسانهای کارآزموده و مؤمن است. این دو با همدیگر خوب است.

 البتّه حرفه در جای خود یک ارزش است. ایمان هم در جای خودش ارزش است، امّا آنکه برای پیغمبر(ص) در انسانها الگوست و این محبوب خداست؛ در هر یک از رشته‏های مورد نیاز (حالا من دو، سه مورد را مثل زدم) تمام رشته‏هایی که در جامعه، ملّت و مردم نیاز دارند. ما اگر بخواهیم یک مسلمان خوبی باشیم، باید یکی از رشته‏های مورد نیاز جامعه را بلد باشیم و آنجا در خدمت جامعه قرار گیریم. از آموزشها، کارها، مدیریتها و از دفاع و هر بخشی که شما بخواهید اسم ببرید. این یکی از تعبیرات پیغمبر(ص) است.

 در کلمات پیغمبر و ائمّه دیگر ما تعبیراتی است که آن طبیعت جامعه اسلامی را نشان می‏دهد که چه می‏خواهد باشد. وقتی که به فرد می‏رسد، پیغمبر سه نقطه را در سعادت انسان ذکر می‏کند: "خوشا به حال کسی که مسلمان باشد  (آنجا هم گفتیم عبد مؤمن) این قدر تلاش کرده باشد که زندگی خودش را در حدّ کفاف تأمین کرده باشد و بنیه بدنی او هم درست باشد" سلامتی روح و جسم و داشتن امکانات زندگی از دیدگاه پیغمبر برای انسان و خانواده سعادت است. ما به این برنامه زندگی می‏گوییم. این ظلم به اسلام است که کسی فکر کند که مسلمان یک آدم بی‏عرضه بی‏حال، ولی اهل نماز شب و فقط مطالعه و این طور چیزها است. پیغمبر از کسی که حالت یک مسلمان زاهدی را بگیرد، ولی این اشکالات در کارش باشد و برای زندگیش تلاش نکند، خوشش نمی‏آمد. زندگی را یک مجموعه تلّقی می‏کردند. برخورد با این مسائل در جزئیّات زندگی پیغمبر است.

 می‏آمدند خدمت پیغمبر، آمد برادرش را معرّفی کرد و مقدار زیادی در متن تقوا و عبادت و زهد برادرش گفت. پیغمبر هم کمتر آن برادر را دیده بود، امّا این یکی را دیده بود (در جنگ و میدان و مسجد و جاهای دیگر) فرمودند خوب، این از کجا می‏آورد و می‏خورد که تو این قدر از او تعریف می‏کنی؟ گفت: من خودم کار می‏کنم، سهم او را اوّل می‏دهم و بعد بقیه‏اش را خودم استفاده می‏کنم. فرمودند: پس عبادت واقعی را تو می‏کنی. این از کجا آموخته، چه کسی این جور به او درس داده، بعد سؤالی کردند که عقلش چه جور است؟ چون شک کردند که این آدم عاقل درستی هم باشد؛ حالا در زمانی در مدینه که مردم همه باید تلاش کنند، زندگی جامعه را درست کنند. گفت من از دین او می‏گویم، جنابعالی از عقل او می‏پرسید؟ فرمودند که اگر عقل نداشته باشد، عبادتش هم بی‏ارزش است. یعنی آن عبادت را هم احساس کردند که یک نوع ساده‏اندیشی در وجود این هست. برای ایجاد اعتدال پیغمبر این طور برخورد می‏کردند. اصحاب نشسته بودند (حالا یا در مسجد، یا کنار خیابان و جادّه) بحث بود، یک جوان بسیار خوش قامتی پیدا شد. از آن طرف هیکل مردانه‏ای داشت، او را تا به حال کمتر دیده بودند. اصحاب گفتند چه خوب بود با این هیکل، با این سینه‏های باز و قدرت جسمانی که دارد در میدان جنگ با ما بود و کاش این قدرت بدنی در میدانهای جنگ نمودار می‏شد. پیغمبر برگشتند به اینها گفتند که اگر همین قیافه که می‏بینید برای حفظ آبروی خودش هم به کار برود و اگر برای بهتر کردن زندگی و اداره زن و بچّه خودش و یا حتّی برای کمک کردن به بینواها و مخصوصاً اگر پدر و مادر پیری داشته باشد به کار برود، اینها هم در راه خداست. در راه خدا فقط این نیست که این قیافه در میدان جنگ باشد؛ آن هم راه خداست، اینها هم راه خداست. این تعلیمات پیغمبر است.

 آداب و سنن و اخلاق پیغمبر را آدم نگاه می‏کند، می‏بیند پیغمبر مواظب بودند که این طور چیزها پیش نیاید. گفتم بعضی وقتها احساس می‏شد در میان جامعه‏ای که توجّه به خدا کرده و از دنیا بریده و علاقه به دنیا ندارد و دنبال کار نمی‏رود، فقر را بر غنا ترجیح می‏دادند. یک بخش زیادی از کلمات پیغمبر در مذّمت فقر است. البتّه در مذّمت غنا هم هست. هر دو جای خودش را دارد. آن غنایی که انسان را منحرف کند و در مسیر ضدّ انسانی ببرد (که بسیاری از ثروتمندها این جوری می‏شوند) و فقری هم که انسان را شکست بدهد و روحیه انسان را از بین ببرد و محتاج بکند و شخصیّت انسان را له و او را تابع قدرتهای مالی دیگر نماید (که این اوّلین چیزهایی است که بعد از حصول فقر در جامعه، خانواده و فرد پیدا می‏شود که شخصیّت انسان از دست می‏رود) این را هم پیغمبر می‏کوبید، برای اینکه مبادا مسلمانها با بی‏حالیشان میدان را دست کفّار بدهند، میدان اقتصادی را دست بی‏دینها بدهند و وضع مسلمانها این جوری بشود.

 ما این روحیه ها را خواهی نخواهی در ریشه‏های تاریخی خودمان می‏بینیم. این قدر که من تکیه می‏کنم، ممکن است بعضیها فکر کنند حالا این چیزهایی است که مردم قبول دارند، چه کسی هست که بخواهد دنبال مال برود. نه، این طور نیست. اینکه شما می‏بینید در بسیاری از موارد در این تواریخ اخیر که ما می‏بینیم امکانات جامعه معمولاً در دست افراد بی‏دین بوده است و آنهایی که مسلمان بودند نوعا" دستشان پایین بوده، یکی از ادّله‏اش این طرز تفکّرات بوده، البتّه یکی از ادّله‏هایش هم این است که آنها (بی‏دینها) لاابالی بودند و حساب حرام و حلال و دقّت در تحصیل مال و این چیزها را نمی‏کردند. امّا به هر حال این طرز تفکّر بوده است. ما باید این طرز تفکّر را صد در صد از محیط اسلامی خودمان بیرون کنیم. الان در سراسر دنیا شما نگاه بکنید؛ کشورهای اسلامی این مشکل را دارند که در مقابل کفّار از لحاظ مادّی دستشان عقبتر است. منابع طبیعیشان کمتر نیست، استعداد آنها کمتر نیست و قرآن هم این را نخواسته است، خدا هم این را نخواسته، امّا چرا این جوری شده است؟ این انحراف از اسلام است.

 ما به عنوان تکلیف باید دنبال این برویم، نه به عنوان اداره شخص خودمان. اگر این فکر در جامعه ما جدّی بشود، اگر یک مسلمان فکر کند که همان طور که مکلّف است نماز بخواند، مکلّف است اقتصاد جامعه‏اش را هم سر و سامان بدهد و امکانات طبیعت را برای جامعه خودش دربیاورد، جامعه اسلامی این جور بود؟ یعنی [آیا] این قداستی را که ما برای مسجد، کعبه، قرآن خواندن، نماز خواندن، روضه‏خوانی، مناسک و کارهای ظاهری دین قائل هستیم، در ذهن مسلمانها برای کارهای بنیانی اقتصادی هم داریم؟ اگر ما این چنین فکر می‏کردیم، جامعه ما امروز دست بالا را داشت، نه جامعه ایران، بلکه کلّ دنیای اسلام را عرض می‏کنم که دست بالا را داشت و باید می‏داشت.

 گفتم بعد از پیغمبر به خاطر این تعلیمات در عین اینکه حکومتها نوعاً ناروا عمل می‏کردند، ولی در سایه همین تعلیمات که این تعلیمات را ایران و روم نداشتند، تمدّن اسلامی در مدّت چند قرن دنیا را قبضه کرده بود، نه فقط در ظواهر مسجد و عبادت و کعبه و اینها؛ اقتصاد اسلام حاکم بود، تجارت دنیا اسلام بود، صنعت و دانشگاههای دنیا دست اسلام بود و کتابهای اسلام برای ترجمه شدن به همه جا می‏رفت که اینها همه ریشه‏اش در این است که آن موقع اسلام را دین زندگی تلقّی می‏کردند. کم‏کم یک تفکّرات صوفی منشانه و تزّهد (نه زهد واقعی) جایش را به اینها داد و حالا این گرفتاریها پیش آمده است.

 پیغمبر می‏فرمود: "فقر مایه روسیاهی دنیا و آخرت است." مخصوصاً فقرهای انتخابی، نه فقرهای تحمیلی. خود پیغمبر در مورد خودشان می‏گفت برای من که رهبر و پیغمبر و حاکم شما هستم، برای شخص من فخر است که دستم تهی باشد و چیزی نداشته باشم، امّا این فخر مال مقام حاکمیّت است که به اموال شخصی آلوده نمی‏شود. امّا جامعه را فقیر نمی‏خواستند، مردم را فقیر نمی‏خواستند. برای آدمهای بیحال بیکار که خیال می‏کنند اگر دنبال دنیا بروند این دنیاطلبی است، پیغمبر یک تعبیری دارند. می‏فرمایند:" آن کسی که عصر به خانه می‏آید در حالی که خسته و کوفته است، به خاطر اینکه برای تحصیل مال حلال کار کرده، موقعی که خسته به خانه می‏رسد و با این خستگی زندگی بچّه‏اش را با آبرومندی می‏خواهد اداره کند، خداوند گناهان این را بخشیده است." این پاک شده و به خانه آمده است.

 یعنی همین حرکت مادّی برای رزق حلال مایه غفران است، حالا عبادات و چیزهای دیگرش را من کار ندارم. نیّت چه بوده؟ اگر برای خدا بوده و برای خدا این زحمت را کشیده باشد که دو چندان می‏شود. برای طلب حلال و برای اینکه معاش عیال خودش را درست کند کار و تلاش کرده باشد، پیش خداوند مغفور است. این طرز تفکّر در زندگی پیغمبر از مایه‏های تمدّن اسلام بود و ما باید این طرز تفکّر را در مسلمانها به عنوان مسلمان و اسلام زنده کنیم. یعنی باید یکی از دست آوردهای انقلاب اسلامی در دنیا این باشد که هر مسلمانی احساس کند که یک خشت هم به بنای تمدّن اسلام باید اضافه کند؛ وظیفه داشته باشد. به عنوان وظیفه اضافه کند. اگر هر مسلمانی احساس کند باید یک کلمه به معلومات دنیای اسلام اضافه کند، این یک حرکت اسلامی است.

 آنهایی که در دانشگاهها و کارخانه‏ها و معادن و مزارع کار می‏کنند و آنهایی که برای تبادل کالاها و نقد کردن امکانات کشور تجارت می‏کنند، همه اینها به عنوان مسلمان احساس کنند دارند بنیان اسلامی را تقویت می‏کنند. به عنوان یک وظیفه اسلامی دنیاداری کنند و دنیا را آباد کنند. این طرز تفکّر می‏تواند مایه تقویت جامعه اسلامی باشد که دست مسلمانها پیش دیگران دراز نباشد. بدانید هر کس محتاج شد نمی‏تواند مستقل باشد، هر کس کار نکند نمی‏تواند آبرومند باشد؛ ممکن است یک نفر آدم فوق‏العاده بتواند در فقر خودش را حفظ کند. مجموعه فقرا نمی‏توانند خودشان را حفظ کنند. یک جامعه فقیر، ذلیل اغنیا می‏شود.

 همین حالا شما دارید می‏بینید کمونیستها چرا دستشان پیش سرمایه‏داران دنیا دراز است؟ چرا الان لهستان خضوع می‏کند برای اینکه آمریکاییها یک مقدار گندم و نان و شکر به آنها بدهند تا از بحران اقتصادی بیرون بیایند؟ من به ایدئولوژی مارکسیسم هیچ گونه احترامی نمی‏گذارم. اصلاً مایه بدبختی آنها همین ایدئولوژی است. کاری به ایدئولوژی آنها ندارم. من نه ایدئولوژی آنها را قبول دارم و نه ایدئولوژی غربیها را. امّا اینکه مجارستان به خاطر اینکه گوشه چشم آمریکا را به خودش جلب بکند، دست دوستی به سوی اسرائیل دراز می‏کند، اینکه لهستان ایدئولوژی خود را عوض می‏کند تا توجّه دنیای غرب را به خودش جلب بکند، به خاطر نیازهای اقتصادی و بحران مالی است. بزرگترین قدرتهای سیاسی امروز دنیا به خاطر همین فقر و نیاز محتاج شدند که آنچه که سالها و قرنها دنبال آن بودند، از دست بدهند؛ به خاطر اینکه نمی‏توانند زندگیشان را اداره کنند. این بدبختی همه چیز اینها را دارد تباه می‏کند و آن کسانی که روی دنیا کار کرده‏اند و امروز دستشان جلو است، دارند ایده‏های خودشان را بر دیگران تحمیل می‏کنند. قرآن نخواسته مسلمانها به این روز بیفتند. اگر ما به "اقم الصلاة" توجّه کنیم، امّا

  » فَامْشَوْا فی مَناکِبها وَ کُلُوا مِنْ رِزْقِه« برای ما تکلیف‏آور نباشد، این برداشت انحرافی جامعه اسلامی را به سوی دیگری می‏برد که متأسّفانه برده است.

 اسلام که دنیا را آباد و آزاد کرد، حالا باید مسلمانها گرفتار مشکلات اقتصادی باشند و دستشان پیش کشورهای مقتدر ثروتمند غیرمسلمان برای اداره کردن خودشان و کم کردن مشکلات زندگیشان دراز باشد. من دیگر اسم کشورها را نمی‏برم، شما اغلب کشورها را می‏بینید. ما در حکومت اسلامیمان، در جامعه اسلامی باید این فکر را در جوانان و بچّه‏هایمان از ابتدا تا انتها از پیر و جوان و زن و مرد ایجاد کنیم که اینها اگر مسلمان هستند، به حکم قرآن موظّفند که برای تقویت بنیه اقتصادی و بهتر کردن زندگی دنیای خودشان تلاش کنند و این به عنوان یک عبادت هم حساب می‏شود، به عنوان رشد معنوی انسان هم می‏تواند به کار گرفته شود.

 این مقداری که من برای شما خواندم کافی است. البتّه این دیگر سند کم ندارد و این حرفها را هم منحصراً من نمی‏زنم. حالا در نماز جمعه بهر حال یکی از بحثهای مهمّی که باید می‏شد و ما به اینجا رسیدیم، همین است که من حالا یکی دو فصل دیگر هم بعداً می‏گویم. البتّه به خطر آن طرفش هم باید توجّه کنیم. در بقیه مسائل دیگر پیغمبر باز توجّه به مسائل زندگی داشتند. از امام حسن(ع) هم که امروز روز ایشان هم هست، عرض می‏کنم که البتّه این قسمت باید در آن بحث استفاده از زینتها بیاید، ولی چون تناسب دارد می‏گویم. هم شیعه و هم سنّی در شرح حال امام حسن(ع) نقل کرده‏اند که حضرت وقتی می‏ایستادند برای نماز بهترین لباسهایشان را می‏پوشیدند. گفتند ای پسر پیغمبر چرا این حالت را درست می‏کنید و این لباسهای زیبا را موقع نماز به تن می‏کنید؟

 امام حسن(ع) فرمودند: خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد. نمی‏خواهد. بنده‏اش وقتی که به درگاه او می‏آید، حالت جلنبوری به خودش بگیرد و خیال کند که خداوند این جوری می‏پسندد. یعنی در حالی که جسماً و روحاً با خدا ارتباط برقرار می‏کند، با این لباس می‏رود. من برای خدا زینت می‏کنم. خدا گفته است که "در هر مسجدی زینتتان را همراه خود داشته باشید". امام رضا (ع) هم همین طور بودند که باز ما در آستانه روز شهادت ایشان هم هستیم. علیّ‏بن‏ابیطالب آن قدر در اطراف مدینه نخلستان ایجاد کرده بود (آن چند سالی که جنگ نبود و علی‏بن‏ابیطالب خانه‏نشین بود و در جامعه هم مسؤولیّتی نداشت) که افراد از هر کجا عبور می‏کردند می‏گفتند این باغ علی‏بن‏ابیطالب است. البتّه ملک علی (ع) نبود.

 علی‏بن‏ابیطالب باغش را سرپا می‏آورد و وقتی باغ ثمر می‏داد و خریدار پیدا می‏کرد، می‏فروخت و یک بخشی را صرف احداث یک باغ دیگری می‏کرد و بخشی را هم به فقرا و مستمندان می‏دادند. جنبه تمطّع شخصی در آن نبود، ولی واقعاً این طوری است که بهترین، آبادترین و منظّمترین نخلستانهای اطراف مدینه از علی‏بن‏ابیطالب بود و گاهی که ایشان امکانات مادّی نداشت که بتواند نخلستان درست بکند، می‏رفتند برای یهودیهای مدینه که ثروتمند بودند کار می‏کردند و از آنها می‏گرفتند.

 حالا این ممکن است مال زمان بعد از پیغمبر نباشد. می‏رفتند برای آنها کار می‏کردند که در نخلستان برای آباد کردن فعّالیّت داشتند. اصلاً خواست اسلام این است و اسلام از جمعیّتی که خودش را مسلمان معرّفی می‏کند و خداوند امکانات در اختیار او گذاشته و این جمعیّت فقیر و محتاج است و دستش دراز می‏باشد و کفّار بر او سلطه اقتصادی داشته باشند، بیزار است. کسی که آب و خاک دارد و باز هم فقیر است، نفرین شده خداست. خدا این را از رحمت و لطف خودش محروم می‏کند. ما می‏دانیم که در کشور ما، الان برای کشور وسیعی مثل ما گندم و برنج وارد کردن یعنی چه. در کشور اسلامی این ننگ ماست، واقعاً ننگ است. هیچ وقت اسلام این را برای جامعه اسلامی نمی‏پسندد. البتّه اینها یک ریشه‏هایی دارد و اگر روزی ما مسلمان واقعی شدیم، باید در این مسیر برویم.

 پیغمبر(ص) در سایر ابعاد هم باز به بقیه جهات زندگی مادّی همین طور توجّه داشتند. پیغمبر را تصوّر نکنید که در خانه‏شان که بودند با اینکه جنگ و بلیّه بود و گرفتار قحطی بودند، توجّه به خانواده، بچّه، زن و فامیل و اطراف و اینهایی که جزء زندگی معمولی انسانهاست، فراموش کرده بودند. آدم خیال بکند که متّقی  و زاهد بودن این است که به این چیزها توجّه نکند، پیغمبر این طور نبودند. حسابی با اینکه رهبر پرکار و پر مسؤولیّت و پرمشغله‏ای بودند و سالی چند جنگ را از سر می‏گذراندند و گاهی از سال می‏شد که ماهها در میدانهای جنگ بودند و خانه را نمی‏دیدند، ولی طبیعی زندگی می‏کردند. این جور نبود که ما خیال کنیم وقتی مسلمان شدیم، دیگر همه حواشی زندگی نباید در زندگی باشد. با خودشان زنهایشان را در میدان جنگ می‏بردند، نه برای جنگیدن. اجازه می‏دادند دیگران هم زنهایشان را بیاورند و با هم باشند. پیغمبر(ص) مخصوصاً مراقبت می‏کردند به خاطر اینکه زندگی را بی‏صفا و بی‏ظرافت نکنند و خشکی بر زندگیشان حاکم نشود.

 در همین حادثه وفات و رحلتشان این چیزهایی که شنیدید؛ همین لحظات مثل امروز، ایشان وقتی که در بستر مرگ بودند، امام حسن و امام حسین(ع) که دو طفل شیرین و مأنوس با ایشان بودند، توقّع داشتند که جدّشان مثل همیشه از آنها استقبال بکند، آنها را بر دوش خود سوار کند و آنها را ببوسد. پیغمبر هم دیگر خیلی بی حال بودند و نمی‏توانستند، آمدند خودشان را روی سینه پیغمبر انداختند. پیغمبر در حال احتضار بودند. در این حالت دستور این است که روی سینه را سبک بکنند. حتّی لباسی اگر باشد، به نحوی لباس را برمی‏دارند یا پاره می‏کنند و یک نوع استراحتی به محتضر می‏دهند.

 علی‏بن‏ابیطالب برای اینکه پیغمبر ناراحت نشوند، خواست بچّه‏ها را بردارد. در همان حال دیدند چشمان پیغمبر که مدّتی بود باز نشده بود، با شنیدن صدای بچّه‏هایش که خیلی به اینها علاقه داشت یک بار دیگر باز شد و محبّتی به بچّه‏ها کرد. با اشاره مانع شدند که بچّه‏ها را از روی سینه شان بردارند. حضّار می‏گویند همان لحظه از چشمان مقدّس حضرت رسول اشکها سرازیر بود و حریصانه به بچّه‏ها و نور چشمانشان نگاه می‏کرد، گویی که همه چیز از نظر مبارکشان گذشت، آن بلایا و مصیبتها. زهرا(س) گوشه‏ای نشسته بود متأثّر، این منظره را که دید، طاقتش تمام شد؛ گریه زهرا(س) شدّت یافت. با محبّتی که بین این خانواده حاکم بوده، آدم وقتی که در این ریزه‏کاریهای تاریخ باریک می‏شود، چیز عجیبی می‏بیند. اینها بشدّت عاشق همدیگر بودند، همدیگر را می‏شناختند و می‏دانستند آن طرف چیست و کیست و جاذبه‏ای که این انوار مقدّسه بین خودشان بود و همدیگر را جذب می‏کرد، در سطحی نیست که ما بتوانیم احساس بکنیم.

 زهرا(س) از خبر شنیدن اینکه اوّلین فرد خانواده است که به دنبال پیغمبر(ص) به جوار رحمت الهی می‏رود و احساس راحتی می‏کند، آن جاذبه را نشان می‏دهد. یکی دو روز از فوت پیغمبر(ص) گذشته بود، زهرا(س) به هیچ نحوی آرام نمی‏گرفت. می‏نویسند از حالات حضرت زهرا(س) که بعد از فوت پیغمبر اگر کسی او را مواظبت می‏کرد، روزانه می‏توانست احساس کند که از وجود زهرا(س) دارد کاسته می‏شود. فردا اگر می‏آمد و دیروز هم ایشان را دیده بود، می‏فهمید که سبکتر شده است.

 اواخر به صورتی درآمده بود که تاریخ می‏گوید مثل سایه شده بود؛ فقط با صدای اذان بلال آرام می‏گرفت که منظره نماز خواندن پدرش را مجسّم می‏کرد. و در کنار قبر پیغمبر احساس آرامش می‏کرد که فاصله خودش را با جسم نازنین پدرش کم می‏دید. آنها با این همه گرفتاری باز آن صفا و صمیمیّت و محبّتهای خانوادگی برایشان اهمیّت داشت.

 اَعُوُذُ باللَّهِ منَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم، "اِنَّا اَعْطَیناکَ الکَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَر اِنَّ شانِئکَ هُوَالْاَبتَرُ."

 

    خطبه دوّم

 

 بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 اَلْحَمْدُ ِللَّهِ رَبِّ اْلعالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِاْلمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ عَلی سبْطَیِ الرّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ ألْخَلَفِ اْلهادی اْلمهْدیّ (عج).

 

 قبل از شروع بحث خطبه دوّم، یاد شهید بزرگوارمان هاشمی نژاد و شهدای عالیقدرمان، فرماندهان ارتش و سپاه را که در حادثه سقوط هواپیما هنگام برگشت از جبهه های پیروزی به شهادت رسیدند، گرامی می‏داریم و به ملّتمان و خانواده‏های آن شهدا تسلیت عرض می‏کنیم. در خطبه دوّم ما بحثهای جهانی و داخلی زیادی در نظر گرفته‏ایم. خطبه اوّل طولانی شد، من نمی‏دانم به همه بحثهایمان می‏رسیم یا نه. اوّلین چیزی که برای من در بحث خطبه دوّم اهمیّت دارد، یک گزارشی از وضع کشور به مردم بزرگوارمان هست که من هنوز بعد از مسؤولیّت ریاست جمهوریم این گزارش را نداده‏ام. علّت آن هم این است که داریم کار می‏کنیم که شرایط کشور آن طور که هست و راه‏حلّهایی که برای حلّ مسائل کشور به نظرمان می‏آید، با شما در میان گذاشته شود.

 الان یک جمع‏بندی (نه کامل بلکه نیمه کاملی) را خدمت شما عرض می‏کنم. ان‏شاءاللّه در فرصتهای بعدی توضیحات بیشتری خواهم داد و این را حقّ مردم می‏دانم که از شرایط و جریانات کشور مطّلع باشند. بیشتر بحث من در میدان اقتصادی و مسائل زندگی است. یک مقدار کمی از آن سیاسی و یا چیزهای دیگر است که البتّه آنها هم باز به همین برمی‏گردد. ما در این فاصله، عمده وقت دسته‏جمعیمان را در هیأت دولت درباره برنامه به کار گرفتیم که برنامه پنج ساله‏مان را متناسب با شرایطی که در پیش داریم، تنظیم کنیم که بزودی آنچه که به آن می‏رسیم به مجلس خواهیم داد. البتّه برنامه قبلاً به مجلس داده شده، شور اوّل آن هم تصویب شده، امّا قرار ما در مجلس این بود که شور دوّم را با توجّه به شرایط جدید بعد از جنگ آماده بکند. یعنی ارقام، جدولها، مخارج و منابع درآمد و طرحها را با توجّه به شرایط جدید بیاوریم.

 دولت قبل از ما این کار را کرده و پیش از آنکه در دولت تصویب شود، عمر دولت گذشته تمام شد و دولت جدید دارد آنچه را که دولت قبلی تهیّه کرده، بررسی می‏کند. ارقام و جداول و باصطلاح بخش کمی را به مجلس بدهد که - ان‏شاءاللّه - در یکی دو هفته آینده این تمام می‏شود. حالا من بر می‏گردم در بحث اقتصادی مسائلی را از این برنامه عرض می‏کنم.

 از لحاظ سیاسی، جمهوری اسلامی با پشت سر گذاشتن دوران بسیار مشکل شرایط بعد از انقلاب، محاصره‏های سخت امپریالیستها و جنگ نابرابری که نیروهای اهریمنی علیه ما تحمیل کردند و تا آخر جنگ هم پشت سر دشمن رودر روی ما ایستادند و او را تحریک کردند و شورشها و همه اینهایی که درست کردند، توانست موقعیّت سیاسی خودش را در دنیا تثبیت کند، یعنی از لحاظ سیاسی تقریباً احساس ما در دنیا این است که دشمنان ما از آن مسیری که می‏رفتند، نتیجه نگرفتند و مایل نیستند که شرایط گذشته تجدید شود. یعنی دیدند هر چه فشار بیاورند، به تحکیم موقعیّت و استحکام انقلاب در این جامعه و بیرون از آن می‏انجامد. لذا ظاهراً دنبال آن راههای تجربه شده نیستند و آن تهاجم آن گونه وجود ندارد و یک نوع احساس آرامشی در سطح جهانی دیده می‏شود. البتّه یک مقدارش هم به شرایط عمومی بین‏المللی مربوط می‏شود؛ یعنی الان در دنیا روحیه حاکم روحیه تشنّج‏زدایی است.

 می‏بینید که آمریکا و شوروی که دو کانون این تشنّجها بودند، در خیلی از مسائل دارند به هم می‏رسند. شروع کرده‏اند به انهدام اسلحه‏های خطرناک و اخیراً روی اسلحه شیمیایی دارند به توافق می‏رسند که از بدترین نوع اسلحه‏هاست. افغانستان را می‏بینیم که دارند آرام می‏کنند. لبنان را آرام می‏کنند. در فلسطین تلاش می‏شود، امّا هنوز معلوم نیست که به کجا می‏انجامد. لذا به نظر می‏رسد که مجموعه شرایط بین‏المللی شرایط تشنّج زدایی است و طبعاً اگر بنا باشد که تشنّج‏زدایی باشد، خاورمیانه و بخصوص خلیج‏فارس که جزء مهمّترین نقطه‏هایی است که شرط آرامش دنیاست، اگر آرامش نباشد و تشنّج باشد، جاهای دیگر نمی‏تواند آرامش باشد. بنابراین اوضاع سیاسی وضع گذشته را ندارد.

 مسأله جنگ هم آن جوری که ما ارزیابی می‏کنیم، دشمن ما و طرف مستقیم ما که عراق است دیگر توان برگشت به جنگ را ندارد. او بعد از جنگ حالا که ماهها گذشته تازه دارد وقتی که پیکر جامعه‏اش بعد از جنگ سرد می‏شود دردها و جراحات دوران جنگ را احساس می‏کند و آن جنگ‏افروزی‏ای که مستقیماً خودش به تحریک دیگران آتش‏افروزش بود، با قرضهایی که به جا گذاشته، خرابیهایی که به جا گذاشته و با عقب ماندگیها و اسرائی که دارد و با انسانهای فراوانی که از دست داده و خانواده‏های زیادی که آسیب دیده‏اند و با شرایطی که در شمالش در کردستان به وجود آمده و آن همه مردم را آواره کرده و خرابیهایی که در روستاهای اطراف مرز و کردستان کرده که آنها منبع تغذیه کشور بودند، الان عراق را گرفتار کرده و جنگ را هم که آزموده و دیده چه به سرش می‏آید.

 او دیگر توان برگشت به جنگ را ندارد و ما هم اهل تجدید جنگ نیستیم. ما نه از اوّل جنگ را می‏خواستیم و آن روزهایی هم که به جنگ ادامه می‏دادیم، برداشتمان این بود که دنیا نمی‏خواهد این جنگ تمام شود و اگر ما بپذیریم آنها حمله شان را با کشتن روحیه مردم ما ادامه خواهند داد. حماسه رزم را در دل مردممان گرم نگاه داشتیم تا اینکه دفاعمان را محکم کنیم و رسیدیم به آنجایی که دشمن را از نتیجه جنگ مأیوس کردیم. البتّه عراق که از قبل مأیوس شده بود و لازم بود که پشتوانه‏های عراق مأیوس شوند که شدند.

 ما اهل تجدید جنگ نیستیم و عراق هم توان این کار را ندارد. ما احتمال برگشت به جنگ را کاملاً ضعیف می‏دانیم، ولی این ضعف را به این دلیل می‏دانم که ما نیرومندیم. یعنی اگر فرض این باشد که دشمنان ما احساس کنند ما در درون ضعیفیم، ارتشمان ضعیف است، سپاهمان ضعیف است و احساس کنند که مردم ما در جنگ شرکت نمی‏کنند و احساس کنند که اسلحه نداریم، باز احتمال تجدید جنگ هست و لذا ما ضمن اینکه در جنگ نیستیم و احتمال تجدید جنگ را هم کم می‏دهیم، آثاری از جنگ را داریم. یعنی یک مقداری از امکانات کشور را که می‏توانیم ببریم صرف کارهای عمرانی و اقتصادی و رفاهی مردم کنیم، حتماً باید صرف تقویت نیروهای نظامیمان کنیم که با تقویت آنها ما اطمینان پیدا کنیم که جنگ نداریم و این کار را داریم می‏کنیم و نه جنگ و نه صلح هست. یعنی ما الان بخشی از نیروهایی را که در زمان صلح آنها را نباید زیر پرچم داشته باشیم، زیر پرچم داریم و داریم خرج می‏کنیم، اینها در جبهه ها هستند.

 بخشی از امکاناتمان را داریم صرف تقویت بنیه نظامی می‏کنیم که عمدتاً در ساخت اسلحه و تحقیقات نظامی است که این مجموعه چیزهایی است که از عوارض جنگ است، ولی یک نوع اطمینانی به عدم برگشت درگیری در میدانها خواهیم داشت و داریم و البتّه ممکن است همیشه یک پراکندگی مسائلی پیش بیاید، امّا آنها عمر ندارد و به نظر می‏رسد به طرف امنیّت بیشتر پیش می‏رویم و لذا می‏توانیم برنامه‏ریزی کنیم.

 همان طور که عرض کردم، این برنامه پنج ساله چند سال پیش به مجلس داده شده و مال دوره قبل است، امّا به خاطر جنگ نمی‏توانیم برنامه پنج ساله بریزیم. معنای برنامه پنج ساله این است که از حالا ما پنج سال دیگر را ببینیم و بگوییم مثلاً در سال پنجم ما چه مقدار ارز، چه مقدار ریال، چه مقدار نیرو و امکانات می‏خواهیم صرف این پروژه‏ها بکنیم. کسی که در جنگ است، نمی‏تواند چنین تصمیماتی برای پنج سال دیگر بگیرد و اصلاً معلوم نیست که چه اتّفاقی خواهد افتاد. لذا اینکه الان برنامه را جدّی گرفته‏ایم و داریم تنظیم می‏کنیم، خودش نشان اطمینان به وضع آینده است.

 امّا در شرایط کشور همان طوری که خودتان بهتر از دیگران هم می‏دانید، ما در داخل کشور مشکل سیاسی نداریم. یعنی ملّت ما یک پارچه در پشت سر رهبری و دولت و مجلس و دستگاههای اجرائی و نهادهای انقلابی، همه یک جهت و در خدمت انقلاب هستند، البتّه بی‏بحث نیستیم. همان طور که از مجلس، جرائد و صدا و سیما می‏فهمید، اظهارنظرهای مختلف در موضوعات مختلف دیده می‏شود، امّا اینها خوب است و بد نیست. هیچ‏وقت شما از اینکه می‏بینید یک اختلاف نظری در یک مسأله‏ای در رسانه‏ها مطرح می‏شود، ناراحت نشوید. اینها اگر نباشد، تمرین دمکراسی نیست، اینها وسیله آگاهی مردم است، اینها وسیله احساس حضور مردم در صحنه است و طبیعت دمکراسی و آزادی و حاکمیّت مردم همین است که باید مجلس زنده باشد، باید دولت زنده باشد، باید جراید زنده باشند، باید مطبوعات و محافل زنده باشند، دانشگاهها زنده باشند، بحث شود، حرف بزنند، انتقاد کنند و ایراد بگیرند تا اصلاح شود و این چیزها را اگر ما نداشته باشیم، اشکال داریم و این را - بحمداللّه-  داریم.

 در مجموع از لحاظ داخلی وضع محکم و قابل اطمینانی داریم و شرایط انجام کار در کشور مساعد است. آنچه که برای مملکت ما در این بررسیهایی که کردیم مسأله است، گرانی و تورّم موجود در کشور است. ما از آینده هم نگران نیستیم، چون کشور - بحمداللّه- از لحاظ منابع طبیعی و نیروی انسانی و استعدادهای علمی و اعتبار جهانی بگونه‏ای است که خوب می‏شود پیش‏بینی کنیم که بعد از اجرای یکی دو برنامه پنج ساله وضع کشور به صورت یک حالت قابل قبول زندگی مادّی برای مردم در می‏آید و در این زمینه هم هیچ مشکلی نداریم.

 مثلاً ما همین کارخانه‏های فولادی که الان در دست ساختمان داریم و بیشتر سرمایه‏هایش را هم داده‏ایم، اگر به محصول بنشیند، پنج شش میلیون تن محصول فولاد که از سنگ‏آهن و آهک و گاز خودمان برمی‏داریم، به مردم می‏دهیم که الان ما یک میلیون و خرده‏ای داریم و این در ظرف چهار، پنج سال آینده عملی است. یا مثلاً گاز که الان به تعداد کمی از جاهای کشورمان رسیده، در این برنامه پنج ساله اوّل و دوّم تقریباً به همه جای کشور می‏رسد و باز هم گاز زیاد است و بگونه‏ای است که سوخت نفت که حالا می‏سوزانیم، می‏تواند به ارز و طلا تبدیل شود و به مملکت برگردد. اینها الان دود می‏شود و از بین می‏رود.

 چهارصد، پانصد سال گاز زیر زمینمان خوابیده و مملکت می‏تواند از لحاظ سوخت و انرژی کاملاً قوی می‏شود و اینها مال آینده است. از لحاظ پتروشیمی همین کارخانه‏هایی که در دستمان است، کارخانه‏هایی که الان با دلار از بیرون مواد برایشان می‏خریم و به طور ناقص کار می‏کنند، از پتروشیمی محصول خودمان کار کنند و کارخانه‏های جدیدی هم که طرّاحی شده آنها هم کار می‏کنند. بنابراین آینده تحقیقاً خوب و روشن است. آنچه که مسأله است، مسأله فعلی است که گرانی و تورّم یک مقدار زیادی زندگی مردم را تحت فشار دارد و (البتّه قشر مستضعف را). آنهایی که وضعشان خوب است، برایشان خیلی تفاوت ندارد. آنها بهر حال چیزی می‏خرند و درآمدشان زیادتر است و هر چه گران شد، آنها درآمدشان بیشتر می‏شود. آنهایی که زندگی سالم می‏خواهند بکنند و آلوده نیستند و با حقوق و مزدشان می‏خواهند کار کنند، من کاملاً احساس می‏کنم که در زندگی مشکل دارند و ما باید این مسائل را دنبال کنیم. من یک مقدار از ریشه‏ها و عوامل می‏گویم و یک مقداری هم از راه‏حلّها.

 دلیل عمده گرانی دو سه نقطه است که حالا قابل ذکر است. البتّه بحث خیلی طولانی است و با این بحثها در یک خطبه نیم ساعته می‏شود فقط یک تابلوی خیلی گنگی از آنها ترسیم کرد. یک دلیل ما کمبود تولید است. ما واقعاً تولیدمان الان به اندازه نیاز مردم نیست، یعنی اگر فرض می‏کردیم آنچه هست طبیعی بود و آنچه که تولید می‏شد همه به دست مردم هم می‏رسید و عادلانه هم تقسیم می‏شد، باز هم به اندازه نیاز مردم نبود. کارخانه‏های ما نوعاً بعضیها زیادتر و بعضیها کمتر ولی معدلش 30، 40 درصد کار می‏کنند. مثلاً ما اگر امروز باید هفتصد میلیون متر پارچه ببافیم، در سال، چهارصد میلیون متر می‏بافیم. اگر بناست فرض کنید یک میلیون مثلاً دوچرخه تولید کنیم سیصد، چهار صد هزار تولید می‏کنیم. البتّه مثال می‏زنم. وضع این طوری است. بنابراین آنچه که در صنایع تولید می‏شود، به اندازه نیاز مردم نیست.

 کشاورزی هم همین است. وضع کشاورزی الان این طوری است که دارید می‏بینید، ما میلیونها تن گندم وارد می‏کنیم، صد ها هزار تن برنج وارد می‏کنیم. صدها هزار تن شکر وارد می‏کنیم. روغن نباتی، ذرّت، گوشت، کره و پنیر و چیزهایی که حالا به صورت کوپنی دست مردم را می‏گیرد، وارد می‏کنیم که با دلار نفتی وارد کشور می‏شود؛ یعنی نفت می‏فروشیم و اینها را وارد می‏کنیم و به شیوه بدی هم تقسیم می‏شود. یعنی این شیوه‏ای که الان دولت دارد زندگی مردم را اداره می‏کند و در حال جنگ اتّفاق افتاده، بدترین نوع اداره مردم است. ما الان گندم را خودمان از کشاورز خودمان کیلویی ده تومان می‏خریم، خرج حمل و نقل و سیلو را هم می‏کنیم، بعد می‏آییم آرد را به نانوایی می‏دهیم دوازده ریال. یعنی ده تومان می‏خریم و خرج هم می‏کنیم، امّا به مردم می‏دهیم 12 ریال و این معلوم است اگر آدم بخواهد 50 میلیون آدم را این جوری نان بدهد، ده تومان بخرد و یک تومان بفروشد، مشکل خواهد بود. شکری را هم که به مردم می‏دهیم، همین طوری است. این شکری که ما تولید می‏کنیم که از دست کارخانه تولید کننده خودمان می‏گیریم، آن قیمت واقعی که تازه از ما ارز هم می‏گیرند و می‏سازند بیش از 30، 40 تومان تمام می‏شود. ما به شما می‏دهیم 27 ریال و برنج را هم خودتان دارید می‏بینید، قیمت بازارش چقدر است و قیمتی که دولت می‏دهد چقدر است.

 این سبک اداره‏ای که ما الان داریم، فقط در جنگ قابل توجیه است. یعنی به این روال اگر تا همیشه دولت بخواهد مردم را اداره کند، کار عاقلانه‏ای نیست و دولت هم از جیب خودش نمی‏دهد؛ از جیب شما می‏دهد. این نفت مال شماست. این دلاری که تبدیل می‏شود به ریال و بعد همین گندم ده تومان را به شما برمی‏گرداند یک تومان، این پول شماست. تازه بعضی از روستائیها هم از این یک تومان استفاده نمی‏کنند، یعنی شهریها عمدتاً استفاده می‏کنند که خودش یک کار غیرعادلانه‏ای است.

 البتّه دولت اگر بخواهد به روستائیان هم همین طوری بدهد، عملاً غیرممکن است. چنین چیزی امکان ندارد، کمبود هست و این کمبود واقعی است. به طور جدّی کمبود است و تولید کم است. البتّه ما در برنامه پنج ساله اگر برنامه‏مان درست انجام شود، بعد از پنج سال اینها را دیگر وارد نمی‏کنیم. یعنی برنج، گندم، ذّرت و امثال اینها قابل تحصیل است.

 مسأله دوّمی که ما در کشور اشکال داریم، توزیع است که این قسمتی هم که گفتم، خودش هم از بخش توزیع حساب می‏شود. یعنی شیوه توزیع درست نیست و این را هم جنگ به ما تحمیل کرده است. همین که هست هم درست توزیع نمی‏شود. یک عدّه‏ای از مردم به هر دلیلی به آسانی به اینها می‏رسند و یک عدّه‏ای هم نمی‏رسند. یعنی آن چیزهایی که دولت کوپنی کرده، بهر حال دیر یا زود به دست مردم می‏رسد، امّا اینکه کوپنی نیست عادلانه به دست مردم نمی‏رسد. این هم اشکالاتی در سیستم توزیع هست؛ برای اینکه بنا نبود این جوری شود، این یک چیز موقّتی بوده که تنظیم شده که باید بعداً به عرضه و تقاضا برگردد و از شبکه‏های توزیع معمولی به بازار برود و مردم بتوانند به طور عادّی بروند و بخرند و این فسادها نباشد. امّا این واقعیّت وجود دارد که این شکل توزیع الان هست و یک نوع بی‏عدالتی از این طریق به مردم تحمیل می‏شود.

 در این توزیع یک نقطه دیگری است که آن سوءاستفاده‏ها و احتکارها و مظالم می‏باشد که این یک پایه دیگری هم دارد که جزء مشکلات ماست. این مشکل سوّم است و آن دو مشکل به هم مربوط می‏شود. نقدینگی بسیار زیادی الان در دست مردم است. این مقدار پولی که ما در دست مردم داریم، خودش یک خطر جدّی برای اقتصاد کشور است. علّتش هم این است که این پولها در دوران جنگ خرج تولید نمی‏شده؛ یا در جنگ مصرف می‏شده که دوباره در بازار و به دست مردم بر می‏گشته، یا می‏رفته کالای خارجی می‏خریدیم و می‏آوردیم و می‏دادیم دست مردم و به عناوین مختلف این پولها کسر بودجه‏ای بوده که دولت هر سال داشته است. شما اگر مجلس را گوش می‏دادید و بودجه را الان ببینید، خواهید دید که هر سال یک رقم بلندی در بودجه هست که این مقدار کم داریم و از بانک مرکزی می‏گیریم و قرض می‏کنیم.

 معمولاً در ماههای آخر سال عنوان می‏شود که بودجه کم است و بودجه را دوباره به مجلس می‏آوریم. بنابراین یک بدهی سنگینی دولت به بانکها دارد که این باعث شده این بدهی در دست مردم باشد؛ یعنی پولهایی که خرج شده و به دست مردم رسیده است. خوب، اگر پول در دست مردم بود و میدان فعّالیّت تولیدی هم بود (یعنی این پول کارخانه‏ای را تأسیس می‏کرد، مزرعه‏ای را به وجود می‏آورد و یا کارگاهی احداث می‏کرد و از اینها محصول به دست می‏آمد) این مسأله رونق اقتصادی و کار و شغل به وجود می‏آورد که خیلی خوب بود، ولی این طور نیست. یعنی الان در کشور ما مردم پول دارند و شاید خیلی از آنها هم مایل باشند که کارخانه احداث کنند، خیلیها هم موافقت اصولی دریافت کردند، ولی برای ساخت یک کارخانه ماشین لازم دارند که باید بخشی از آن از خارج بیاید. تازه، کارخانه را وقتی احداث کردند، مواد احتیاج دارد که آن نیز باید از خارج وارد شود. برای این است که این پولها در دست مردم مانده است.

 یک عدّه از این مردم که پول دارند، آدمهای خوبی نیستند؛ آدمهایی سودجو هستند و قانع به حقّ خودشان نیستند و کاری به مشکلات مردم ندارند، پولشان را ناسالم به بازار می‏آورند. وقتی که انبوه پول او در اختیارش باشد، یک دفعه می‏تواند برود سراغ یک جنس، مثلاً کلّ برنج را در بازار بخرد و به انبارها ببرد. به محض اینکه برنج را از بازار جمع کنند، قیمت برنج بالا می‏رود و اهرم آن در دست اینها خواهد بود و دیگر پایین نخواهد آمد. یک دفعه می‏گویند سیب زمینی را بخریم ببریم در انبار برای سود بعدیمان، می‏آیند در بازار و این کار را نیز انجام می‏دهند.

 این افراد ضدّ انقلاب و یا سودجو هستند، یعنی غرق در مال دوستی و حساب بانکیشان هستند. تازه سالم‏ترین این پولها پولهایی است که در بانک می‏گذارند تا بانک با آن پولها کار کند. خوب، بانک هم وقتی که مصالح در کشور نباشد، نمی‏تواند با آن پولها کار کند. بانکهای خود ما هم همین الان یک چنین میدانی را برای تولید ندارند، برای اینکه تولید چیزهایی را می‏خواهد که به اندازه کافی در مملکت نیست. پول وقتی در بانکها جمع می‏شود، مشکل برای بانکها به وجود می‏آورد. این پول فراوان اضافی که در دست مردم است، یکی از مزاحمهای جدّی توزیع در مملکت است. مخصوصاً آن بخشی که دست افراد ضدّانقلاب، بی‏تفاوت، سودجو و محتکر و بی‏انصاف است که متأسّفانه بخش عمده‏اش دست آنهاست.

 همانهایی که در این نابسامانی جنگ وقتی بچّه‏های مردم در جبهه ها خون می‏دادند، خونهای مردم را در شیشه کرده و تبدیل به پول می‏کردند، اگر بخواهند، روی ارز هم فشار می‏آورند. همین ارز بی‏جهت بالا نمی‏رود؛ با ارز بازی می‏کنند. یعنی برای اینکه درآمد داشته باشند، همین پول سراغ ارز می‏رود و با ارز و یا با طلا و غیره این طور بازی می‏کند. پس بنابراین کمبود واقعی سوءتوزیع از سیستم توزیعی است که به خاطر محدودیّتها در زمان جنگ درست شده و متناسب با طبیعت جامعه نیست، یک حرکت غیرطبیعی است که برجامعه تحمیل شده است و وجود پولهای فراوان در دست انسانهای ناباب و ناصالح که فشار می‏آورند، چیزهایی است که می‏تواند روی اجناسی و بیکاری‏ای که در بازار وجود دارد، اثر بگذارد. یک عدّه زیادی از مردم به خاطر اینکه کار تولیدی نیست و شغل ندارند، مجبورند برای امرار معاششان به بازار بیایند، خیلی از اینها را نمی‏شود ملامت کرد. یعنی اجباراً وارد این کار شده‏اند. من بارها گفته‏ام یک جوانی که از کنکور رد شده، تحصیل نمی‏تواند بکند، کارخانه و مزرعه‏ای هم نیست که او را بپذیرد و برای اداره خودش یک خرجی لازم دارد و اگر هم زن و بچّه نداشته باشد، می‏رود یک پاکت سیگار و یا یک زیرپیراهن از مغازه‏ای می‏گیرد و مقداری آن طرفتر می‏فروشد و یا کوپن کس دیگری را می‏گیرد و می‏فروشد. به نحوی باید زندگی خودش را اداره کند.

 قشر وسیع و بیکاری که در کشور ما هستند که اینها بالاجبار به خاطر جنگ و بعد از جنگ بیشتر و به خاطر رکود تولید بر کشور تحمیل می‏شوند و عدّه زیادی از آنها هم چاره‏ای جز واسطه‏گریها و دست به دست کردنها و گرانفروشیها ندارند تا اینکه بتوانند حدّاقل خودشان را در حدّ بخور و نمیر حفظ کنند مشکل دیگری برای ما است که وجود دارد. ما باید بگونه‏ای حرکت کنیم و راهی را برویم که به طور ریشه‏ای این مسائل را حلّ کنیم.

 ما راههایی را اندیشیده‏ایم و الا ن هم داریم کار می‏کنیم، این کار من هم نیست، کار دولت قبلی بوده است. اصلاً دولت قبلی و این دولت و هر دولتی هم که بعد بیاید همین جریان را باید ادامه بدهد تا اینکه بشود بعد از دوران جنگ کشور را تبدیل به یک محیط سالم اقتصادی کنیم، که من عرض کردم من آینده را بسیار درخشان می‏بینم، امّا ما باید از این مرحله عبور کنیم. اگر بخواهیم از این مرحله بخوبی عبور کنیم، یک همکاری و یک همدلی جدّی بین مجریان و مجلسیان و دست‏اندرکاران قضاء و خود مردم لازم است. یعنی اگر این مجموعه با هم همکاری کنند، خیلی خوب می‏توانند از این مراحل عبور کنند و مشکلات را پشت سر بگذارند و به جای دیگری برسند.

 ما طرحمان روشن است. ما در درجه اوّل در این برنامه پنج ساله روی تولید باید فکر کنیم، باید تولید را بالا ببریم. این تولید هم به دو نحو می‏تواند باشد: یک جور این است که همه همّتمان را روی کارهای مادر و تولید های زیربنایی ببریم که در پایان برنامه به تولید ماشین و ابزار و تولید کالاهای موادّ اوّلیه و واسطه برسیم و منابع زیر زمینی و رو  زمینیمان را نقد کنیم و در تمام این دوران تا به آنجا می‏رسیم  به مردمان بگوییم که کمربندهایتان را ببندید و با کمبودها بسازید تا ما برسیم به مثلاً ده میلیون تن فولاد، ده میلیون تن محصولات پتروشیمی و این مقدار موادّ معدنی و این مقدار کشاورزی و.... که یک طرف است.

 اگر این راه را بخواهیم برویم، باید از این به بعد خیلی از چیزهای خارجی هم که می‏خریم نخریم. ما الان تقریباً یک سوّم، بلکه 40 درصد از ارزمان را برای کالاهای مصرفی (یعنی برای گندم شما، برای شکر شما، برای روغن شما، برای ذّرت شما، داروی شما و آن چیزهایی که اگر نباشد نمی‏شود زندگی کرد) داریم مصرف می‏کنیم. خوب، به نظر می‏رسد مردمی که جنگ را پشت سر گذاشته‏اند و طبقه مستضعفش این همه مرارت اقتصادی دیده است، نمی‏شود بدین نحو با اینها برخورد کرد. یعنی در این فرض ما باید به این کارخانه‏هایی که الان در سراسر کشور پخش هستند، بگوییم تعطیل و یا نیمه تعطیل بمانند و کارگرانشان در آنجا نباشند، چون دیگر بودن کارگر و حقوق گرفتنش و کار نکردنش عملی نیست. همین حالا به خاطر اینکه اینها کارگر دارند و کم کار می‏کنند، بعضیهایشان مجبور می‏شوند قاچاقی و برخلاف مقرّرات جنسشان را بیاورند و در بازار آزاد بفروشند تا بتوانند حتّی حقوق کارگرانشان را بپردازند. چون این شرایط برایشان دارد به وجود می‏آید، تازه آن هم قابل ادامه نیست. لذا ما یک حالت واسطه‏ای پیدا کرده‏ایم. در درجه اوّل سنگینی برنامه را روی کارهای مادر و اساسی انداخته‏ایم؛ مثل انرژی، کشاورزی (در درجه اوّل) شیلات، دامداری، فولاد، پتروشیمی و کارهای اساسی معدنی که داریم.

 اینها همّت اصلی برنامه است که وقتی جدول برنامه‏ها پخش شد، خواهید دید که چه مقدار به طرحهای مهم بها داده است. در درجه دوّم ما باید الان تلاش کنیم که از امکانات موجود تولیدی خودمان با ظرفیّت کامل استفاده کنیم، یعنی کاری کنیم که این کارخانه‏هایی که الان ماشین، نیرو، مدیر، برق، آب، زیربنا و همه چیز هم دارد و فقط منتظر این است که ورق بگیرد و به شما مثلاً یخچال یا رادیو، یا وسیله کارگاههای کوچک یا نجّاری تحویل بدهد، عمل کنند؛ ما به این کارخانه ورق بدهیم تا بتواند محصولاتش را بیرون بیاورد و یا به کارخانه پارچه بافی‏ای که همه چیز را دارد و منتظر این است که الیافی به او بدهیم و یا پشم و پنبه‏ای به او برسانیم، کمک کنیم تا بتواند محصولش را به بازار ارائه بدهد.

 البتّه اینها همه‏اش ارزش افزوده دارد، یعنی این طور نیست که اینها ضرر داده باشند. نوعاً در این وضعی که در بازار است، ارزش افزوده بالایی دارد. که ما این راه دوّم را نیز انتخاب کرده‏ایم و در محاسبه‏ای که در هیأت دولت انجام دادیم، اگر علاوه بر ارزی که الان ما داریم به صنایع می‏دهیم ( حدود سه و نیم تا چهار میلیارد دلار، منتها این مقداری که ما می‏دهیم در حدّ همین ضرورتهای ابتدایی است که دستگاهها و مردم لازم دارند) دو میلیارد و نیم تا سه میلیارد دلار هم اضافه به آنها در سال تزریق کنیم، این کارخانه‏ها کار خواهند کرد. با کار کردن اینها یک رونق نسبی در مملکت به وجود می‏آید، محصولات آنها وقتی به اندازه کافی و آن مقدار که ظرفیّت دارند تولید شود و به بازار بیاید و روش توزیع را نیز سالم کنیم که به وضع موجود نباشد، این مسأله می‏تواند به زندگی مردم در قسمتهایی رونقی بدهد.

 البتّه شرطش این است که درست اداره شود و بخوبی به دست مصرف کننده برسد. این کار را ما داریم طرّاحی و برنامه‏ریزی می‏کنیم. در ضمن به کشاورزی اولویّت بدهیم که ما امسال گفته‏ایم از پیش سم و کود و ابزار درو و کاشت و این چیزها را جلوتر در موقع مناسب به کشاورزان بدهیم تا به خاطر تأخیر بیخود منابع کشاورزی ما از دست نرود. این کارها در برنامه درج شده است. کار دیگری که ما باید بکنیم، مسأله توزیع و قطع دست نیروهای اهریمنی از سر مردممان است که از کارهای اساسی و مشکلی است که در برنامه‏ریزی آدم ممکن است تصمیم بگیرد، ولی در اجراء قطعاً به همکاری مردم نیاز دارد.

 اگر بنا باشد این نقدینگی که الان در دست مردم و دست آن شیاطین است، باز برود در اختیار آنها و راهش را به انبارهای احتکاری پیدا کند، و باز از طریق واسطه‏ها و دلاّلها بخواهد هی اضافه قیمت پیدا کند و به دست مردم برسد، باز مشکل برای مردم درست خواهد کرد. (البتّه مشکل هست، مشکل را اضافه خواهد کرد) لذا باید روی این موضوع هم برنامه ریزی کنیم. خوشبختانه قانون تعزیراتی‏ای که مجمع تشخیص مصلحت این اواخر نوشته است، آماده است که وسائل اجرائیش را نیز وزارت بازرگانی دارد با همکاری اصناف آماده می‏کند که در این مرحله ما بتوانیم از این استفاده کنیم.

 من یک مثالی برایتان در مورد سیب زمینی می‏زنم: اینهایی که در مملکت هست، بعضیهایش واقعاً کم است. این موضوع قابل قبول است، ولی بعضیهایش واقعاً کم نیست و موجود می‏باشد؛ همین سیب زمینی. الان طبق آماری که در مورد سیب زمینی از مزارعمان داریم، سیب زمینی کشت شده امسال بیشتر از نیاز موجود است و ما هم دستور دادیم که صادر نشود، جلوی صادراتش را نیز گرفته‏ایم که در مملکت بماند. سیب زمینی هم یک نوع غذایی برای مردم است. شما می‏بینید در این ده پانزده روز اخیر یک عدّه آدم سیاه کار و همین شیاطینی که من گفتم که پولهای انبوه بدان نحو دارند، به جان سیب زمینی افتاده‏اند، چون می‏دانند مردم برای زمستانشان دارند می‏خرند و سیب‏زمینی که برای کشاورز در یک قیمت محدودی چقدر تمام می‏شود، حتّی می‏روند سر مزرعه خیلی گرانتر از او می‏خرند و می‏برند به جاهایی که خودشان می‏خواهند که این وضع را به وجود بیاورند.

 ما باید با این مسأله مبارزه کنیم و این مبارزه بدون همکاری مردم نمی‏تواند اتّفاق بیفتد؛ یعنی، اگر بنا باشد دولت تصمیم بگیرد قیمتی برای سیب زمینی، پیاز، برنج، نخود، لوبیا و برای کالاهایی که اکنون در کشور وجود دارد تعیین کند (کالاهایی که نیست شرایط دیگری دارد. ما باید به گونه دیگری آنها را حلّ کنیم. کالاهایی که هست اگر دولت تصمیم بگیرد قیمت و برای متخلّف مجازات تعیین کند) ولی مردم به خاطر نیاز شخصی خودشان بروند بخرند دولت موفّق نخواهد شد و کار از پیش نخواهد گذشت. پس از یک دوره فشار و یک عدّه زندانی و جریمه و دربه دری که برای یک عدّه پیش خواهد آمد، دوباره وضع به وضع سابق برمی‏گردد.

 ما داریم برنامه ریزی می‏کنیم، الان وزارت بازرگانی و سایر مسؤولان مربوطه دارند روی کالاها به ترتیب برنامه ریزی می‏کنند و به ترتیب قیمتها را برای کشاورز، بارفروش و فروشنده مغازه تعیین می‏کنند و اعلام خواهند کرد. وقتی قیمت اجناس اعلام شد، مردم باید همکاری کنند؛ اگر جایی گرانتر از قیمت می‏داد نخرید.

 عرض کردم اینها باید با هم باشد، رفتن دنبال تولید طولانی است، این طور نیست که ما تا الان که تصمیم گرفتیم، عملی شود. ما الان ارزی در اختیار نداریم؛ چون تازه داریم برنامه را تصویب می‏کنیم، باید اوّل مجلس تصویب کند. البتّه اگر مطمئن باشیم که تصویب می‏کند، می‏توانیم جلوتر بریم و اعتبار تعیین کنیم. راه‏انداختن کارخانه‏ها و کارها و آن برنامه‏ها کاری است که ما داریم تعقیب می‏کنیم. من عرض کردم این بازار چند نرخی و آلوده به نفع اشرار است. آنها همین را می‏خواهند و مقاومت می‏کنند که این وضع به هم نخورد و همه همّتشان را به کار خواهند گرفت. ما هم از آنها خیلی توقّع نداریم، البتّه توقّع ملّی و انسانی داریم. بهر حال هر کس یک ذّره‏ای بوی انسانیّت داشته باشد، از این محیط لذّت نمی‏برد. این تبعیض و این شرایطی که هست برای همه نگران کننده و خطرناک است. ولی کسانی هستند که به این مسائل توجّه ندارند. امّا توده مردم  و عمده مسلمانان کشور ما که از اوّل با آنها انقلاب کردیم و با آنها دفاع کردیم و با آنها جنگیدیم و با آنها انتخاباتها را انجام دادیم و انقلاب را به اینجا رساندیم، توده‏ای است که تحقیقاً و قلباً از چنین برنامه‏هایی راضی است البتّه توضیحات را وزرای مربوط در زمانی که برنامه ها بخواهد اعلام شود خواهند داد. وقتی که اعلام شد، باید یک عزم ملّی پشت این کار باشد و مجریان و وزرای کشور را حمایت کند و من تردیدی ندارم که اگر ما اینها را هماهنگ کنیم، حرکت برنامه‏ای به سوی تحکیم موقعیّت زیربنایی کشور و استفاده از ظرفیّتهای فعلی خواهد رفت که  وقتی ظرفیّتهای مادر همه آمد، مجموعه صنعت مستقل می‏شوند. الان صنعت وابسته است. الان ما باید با ورق خارجی در کشورمان مثلاً یخچال بسازیم. امّا وقتی که کارخانه فولاد مبارکه خودمان به تولید نشست، دیگر این صنعت وابسته نیست. چون صنعتی است که در داخل کشور خودمان حاصل می‏شود. الان مثلاً کارخانه پارچه بافی ما که الیافش از ژاپن می‏آید، وابسته است.

 بنابراین در این مقطع تلاش خودمان را در جهت تأمین موقّت به کار خواهیم برد. کار دیگر ما بر هم زدن بوروکراسی دولتی موجود بر سر راه حرکت مردم است. طی چند روزی که مشغول کار هستم، گزارشاتی که از وضعیّت گمرکات، صادرات و واردات و دیگر مراکز صدور گرفتم که  وضعیّت تأسّف باری را ترسیم می‏کند. در پی مشاهده چنین وضعیّتی یکی از افراد نزدیک خود را به فرودگاه تهران - که به عنوان پیشانی کشور به منظور ورود و خروج محسوب می‏شود - فرستادم تا گزارشی از وضعیّت آنجا برایم بیاورد. واقعا" آنجا ننگ جامعه و انقلاب اسلامی است. مثلاً هواپیمای مسافر مستضعفی که قصد حرکت به سوریّه دارد، می‏بایستی ساعتها معطّل بماند تا مقرّرات دست و پاگیر انجام شود. به طور مثال یک خانم روستایی که قصد دارد سجّاده‏ای با خود ببرد، او را ساعتها معطّل می‏کنند و می‏پرسند که این چیست که با خودت می‏بری؟ و یا اگر قصد دارد یک جعبه گز با خود ببرد، جعبه گز را گرفته و آردهای آن را به سرش می‏ریزند و یا وقتی هواپیمایی از خارج وارد می‏شود، به اسم کنترل اجناس، ساعتها مردم را در فرودگاه معطّل می‏کنند که باید مقرّرات انجام شود.

 در آنجا مقرّرات نادرست حاکم است. فردی را که به فرودگاه فرستادم، از نصف شب تا بعد ازظهر تمامی پروازهای داخلی و خارجی را کنترل کرده و آمده بود و می‏گفت که در آنجا به اسم کنترل مردم را ضدّ انقلاب می‏کنند و هیچ چیزی هم به دست نمی‏آورند. در گمرکات دیگر هم کم و بیش وضع به همین صورت است. البتّه اینها مقرّرات است و کارمندی که می‏خواهد این مقرّرات را انجام دهد، کاملاً گیج می‏شود.

 در امر صادرات نیز وقتی می‏خواهند کالای فردی را با کشتی حمل کنند، نصف اجناس را تلف می‏کنند. در خصوص واردات نیز چنین معطّلی و وضعیّتی وجود دارد. بر فرض مثال اگر فردی بخواهد با ارز خود مقداری شکر وارد کشور کند، به جهت وجود وضعیّت ناسالم عزا می‏گیرد. البتّه در میان واردکنندگان افراد ناباب و ناصالح وجود دارد و مأمورین نیز با اینها خوب نیستند و براین اساس چنین اتّفاقاتی رخ می‏دهد. یکی از کارهایمان این است که مقداری مقرّرات دست و پاگیر و مزاحمتهایی را که در مرزهای ما برای بیرون بردن امکانات صادراتی و برگرداندن پول به صورت کالاهایی که مورد نیاز مردم است وجود دارد، اصلاح کنیم. البتّه نکته بسیار مهمّ ما میدان دادن به پولهای سرگردان است که این افراد آمده و سرمایه خود را به جای به کارگیری در کارهای دلاّلی و واسطه‏گری و احتکار به صحنه تولید هدایت کنند.

 با توجّه به برنامه‏های پیش‏بینی شده و همکاری مردم و دولت و مجلس اگر این پولها در امر تولید به کار گرفته شود و ما شرایط تولید را برای کشور فراهم کنیم، شما می‏توانید امیدوار باشید که طیّ دو، سه سال آینده کشورتان جزء کشورهایی خواهد بود که دارای اقتصادی سالم براساس سیاست سالم، مستقل، غیر وابسته و متّکی به خود و به عنوان یک کشور اسلامی در عرصه جهانی خودنمایی کند.

 ما از کسبه، به ویژه بخشی که واسطه رسیدن کالاها به مردم هستند، انتظار داریم در این مقطع تقوای لازم را مراعات کنند و به سود قابل قبول اکتفا نمایند و به احتکار و اقداماتی که مناسبشان نیست، دست نزنند. از مردم نیز انتظار می‏رود وظیفه خودشان را در نظارت انجام دهند و از مسؤولان اجرایی نیز انتظار می‏رود آن تکلیفی را که به عهده گرفتند، بخوبی انجام دهند.

 أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ، بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم، »قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ، اَللَّهُ الصَمَدُ، لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یوُلَدْ، وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَد«.